آوینا رویای زندگی ما

ما به همه ی مهمونا سیسمونی عزیز دلمون رو نشون دادیم؛صبح روز هفتم ناف تو افتاد یعنی آخرین یادگاری تو از دوران شکم مامانت افتاد ...

ما به همه ی مهمونا سیسمونی عزیز دلمون رو نشون دادیم؛صبح روز هفتم ناف تو افتاد یعنی آخرین یادگاری تو از دوران شکم مامانت افتاد ...

روز اول حضورت در خونه ،مایک تابلوتهیه کردیم به هر مهمونی که میاومد خونمون برای تو یک متن یادگاری مینوشتن راستی روی تابلو عکس دو روزگی تو بود؛یک عکس دوروزگی توروبه همه ی مهمونا هدیه کردیم.

ساعت دوازده ونیم بود که دکتر فروزش ازگمی بعد از ویزیت دستور مرخصی رو داد.بابا امیر اومد دنبال من  تو  ومامان اشرف. ازمون استقبال خوبی شد وبه خاطر اولین روز حضورت کناردیگران گوسفندقربونی کردند.   بعد همه ی دوستان واقوام من وباباامیر اومدن دیدن نوگل ما.    

اون شب خیلی ساکت وآروم بودی این یه خانوم خوب.. چون شب اول بود اصلا ازت چشمم رو برنداشتم...

تو که پابه زمین گذاشتی اولین کسی که بغلت کرد مامان اشرف بود بعد بابا امیر وبعد مامان طاهره... دختر خاله ی بابا امیر اولین کسی بود که به عیادت توبه بیمارستان اومد... بعد اتمام ملاقات ورفتن همه کسانی که به دیدارت تومدن من وتو مامان اشرف موندیم... راستی تو تنها کسی بودی که16آذر90در بیمارستان فرمانیه به دنیا اومدی...  

آوینا ی من در16آذر90از دل مامان سمانه رفت تو بغل بابا امیر... مصادف بود با روز دانشجو.. دختر ناز ما خیلی تپل ودوست داشتنیه.. همه میگن شبیه بچگیه مامان سمانه است .. انشا الله در سری بعد عکسهای دختر نازنینم رو می بینید... ...

حالا دنبال اسم برات گشتیم هم پسرونه هم دختونه: پسر:برسام،رادین ،رادمهر و... دختر:کیانا،آرشیدا،رها،و... درنهایت اسم تو شد آوینا ...

اوایل شهریور ماه اسم تو انتخاب شد رویای من...   اولین چیزی که برات خریدم یه کفش کتونی آبی و یه شیشه شیر سبزرنگ از کرج خریدم. سرویس چوبت هم از نزدیکی محل کاربابا امیر(حسن آباد)شعبه آپادانا با طرح زیبای فیلی خریدم. بعد کم کم سیسمونیت کامل شد... ...